گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد نهم
[سوره النساء ( 4): آیات 85 تا 91 ] ....



ص : 21
اشاره
مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَۀً حَسَنَۀً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَۀً سَیِّئَۀً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً ( 85 ) وَ إِذا حُیِّیتُمْ
بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً ( 86 ) اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ
أَصْ دَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً ( 87 ) فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَ هُمْ بِما کَسَ بُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْ لِلِ اللَّهُ
فَلَنْ تَجِ دَ لَهُ سَبِیلاً ( 88 ) وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِ ذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَ تَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا
( فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیا وَ لا نَصِیراً ( 89
إِلاَّ الَّذِینَ یَصِ لُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِ رَتْ صُ دُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ
عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا ( 90 ) سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ
یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَۀِ أُرْکِسُوا فِیها فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُ ذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ
( حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً ( 91
ص: 23
[سوره النساء ( 4): آیه 85 ] .... ص : 23
اشاره
( مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَۀً حَسَنَۀً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَۀً سَیِّئَۀً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً ( 85
ترجمه و شرح .... ص : 23
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند: گر چه هر انسانی مسؤل کار خویش میباشد اما اگر کسی دیگري را به کار نیک
دعوت کند از آن هم سهمی خواهد داشت و همچنین است اگر کسی را به کار بد وادارد پس بایستی که آدمی شفاعت نیکو کند
تا خیري به کسی که سزاوار آن است برسد و چنان باشد که آسیبی به کسی نرسد و حقی ضایع نگردد و حدي از حدود الهی
صفحه 39 از 272
معطل نماند و این شفاعت نیکو است که سودمند است و زیانی از آن برنمیخیزد و نیز باید از میانجیگري بد که سبب خورده شدن
مالی بباطل یا جابجا شدن یا تباه شدن حقی از حقوق خدا و مردم است به پرهیزد.
اینک میفرماید:
کسیکه نسبت به برادر مؤمن خود شفاعت کند شفاعت حسنهاي و او را بکار نیکی تشویق نماید و در آن شفاعت حق مسلمانان
مراعات گردیده و دفع شري از او شود یا جلب خیري براي او گردد و در این عمل صرفا رضاي خدا مقصود باشد و شفاعت در امر
جائزي باشد که پاي حدي از حدود الهی در بین ص: 24
نباشد و حقی از حقوق ضایع نگردد براي چنین شافعی نصیب و بهره نیکی از آن شفاعت خواهد بود و کسیکه تشویق بکار بدي
کند براي چنین شفیعی هم بهره و نصیب بدي تکفل و تضمین خواهد گردید، و خداوند بهر چیزي مقتدر است و حساب هر چیزي
را دارد و مزد و جزاي هر شافعی را به او خواهد رسانید.
(85)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 24
هر که خواهد خواستی بر کس نکو هست زان خواهش نصیبی بهر او
از کسی یعنی شود دفع ضرر یا رسد نفعی به شخصی در اثر
ور کسی خواهد بدي از بهر کس میبرد خود بهره زان مقصود و بس
خواهی از نیکی بکس نیکی بري خواهی اربد رنج و تاریکی بري
هر کسی از خوان حق روزي خورد آنکه نیکی خواست فیروزي برد
حق بود بر جمله اشیاء مقیت وانکه بخشد قوت باشد با مقیت
بود احمد بر خلایق نیک خواه قوت زان میخورد از خوان اله
نی از آنکه عامه را باشد نصیب بل ز خوانی که بود خاص حبیب
بر دعاي مؤمنان میداشت جد هم بدفع ضر ایشان مستعد
زان مصمم بود و ساعی بر جهاد زان که میدیدید اندر آن نفع عباد
صاحبی را گر بخوانی بر جهاد بهر او خواهی یقین خیري زیاد
زان پیامبر مؤمنان را بر قتال خواند تا یابند خیر از ذو الجلال
(85)
ص: 25
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 25
قوله تعالی مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَۀً حَسَنَۀً.
شفع و شفاعت هر دو مصدرند یعنی منضم کردن چیزي به چیزي. راغب گوید:
چنانکه در آیه 3 و 4 « شفع العدد اي صیره زوجا یعنی اضاف الی الواحد ثانیا » : در اقرب الموارد گفته « الشفع ضم شی الی مثله »
صفحه 40 از 272
سوره فجر میفرماید:
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ شفع در اینجا اسم است به معنی جفت چنانکه وتر به معنی تک است یعنی قسم به جفت و تک و
قسم به شب آنگاه که میرود و نیز در آیه 109 سوره طه میفرماید:
یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَۀُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا.
یعنی آن روز فایده نمیدهد شفاعت مگر شفاعت کسیکه خدا به او اذن داده و از سخن گفتنش راضی است.
و از این ماده است:
شفیع و شافع یعنی میانجی چنانکه در آیه 3 سوره یونس و آیه 48 سوره مدثر میفرماید:
ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ- فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَۀُ الشَّافِعِینَ جمع شفیع- شفعاء است.
ص: 26
[سوره النساء ( 4): آیه 86 ] .... ص : 26
اشاره
( وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً ( 86
ترجمه و شرح .... ص : 26
خداوند متعال در این آیه شریفه با اینکه یک حکم کلی را بیان میکند لکن در ارتباط با مسأله جنگ، با توجه به اینکه سلام از
سلم بمعنی صلح و آشتی، نقه مقابل جنگ و حرب است و بدنبال فرمان جنگ و جهاد سخن از صلح و سلام بمیان آورده است
مبنی بر اینکه اگر کفار به راه سلم و سلام گرایش پیدا کردند مسالمت آنها را با مسالمت بیشتر پاسخ دهند و از آنان استقبال نمایند
تا چنان باشد که مایه انتشار صلح گردد و پیوستگی دلها فراهم آید و پاداش نیکی به نیکی بیش از آن داده شود و براي جانهاي
شما وسیله انسی از وحشت جنگ دست دهد و در برابر احتیاطی که پیوسته در جنگ باید مراعات گردد اطمینان و آرامش خاطري
حاصل آید و بدانید که خداوند بر هر چه میکنید حتی سخنی که میگوئید و نیتی که در گفتن آن دارید و جوابی که به دیگران
میدهید و جز اینها، حساب میکند و پاداش میدهد.
اینک میفرماید:
و چون کسی به شما تحیت گوید و سلام کند پاسخ آن را به بهتر از آن به او ص: 27
تحیت گوئید و سلام کنید یعنی علاوه بر سلام خوشروئی و بشاشت و حسن استقبالی به او نشان دهید یا لا اقل بهمان گونه پاسخ
دهید زیرا خداوند بر هر چیزي و عملی که میکنید نگهبان و جزا دهنده است.
از این آیه استفاده میشود:
1) سلام مستحب و جوابش واجب و ترك آن گناه است و باید توبه کرد. )
2) جواب سلام باید بهتر و نیکوتر ادا گردد. )
3) در تمام موارد زندگی باید به جاي نیکی نیکی بیشتر و بهتر انجام داد تا مبانی اجتماع به دوستی و عاطفه محکم گردد. )
صفحه 41 از 272
(86)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 27
چون تحیت داده گردید از کسی بر تحیتهاي خوب و خوش بسی
پس تحیت گفت باید در جواب زان تحیت به که گویند از ثواب
چون سلامت کرد شخصی در لقا در جوابش گو سلامی با دعا
زان که حق باشد بهر چیزي حسیب بر تحیتها است هر کس را مثیب
دارد اعنی از تحیتها حساب خویش گوید بر تحیت گو جواب
(86)
ص: 28
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 28
قوله تعالی وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّۀٍ.
تحیت- هر دعا و ثنا و تعارفی است که شخص در رو برو شدن با شخص دیگر بر زبان میآورد و آن در اصل مصدر حیاك است
یعنی خدا ترا زنده نگهدارد زیرا نظر به اصل ماده معناي زنده ماندن و زنده نگه داشتن را میدهد چنانکه مجمع آن را سلام کردن
و گفته معنی کرده است اما به عقیده راغب اصل آن از حیات است و سپس دعا بر حیات را تحیت گفتهاند. لکن اقرب الموارد
یعنی خدا عمر او را زیاد کند لذا تحیت اعم از سلام کردن است و سلام کردن از مصادیق آن میباشد و « حیاة اللّه تحیۀ » : میگوید
از آیه 23 سوره ابراهیم که میفرماید:
تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ نیز روشن میشود که سلام کردن از مصادیق تحیت است بنابر این معنی آیه مورد بحث چنین میشود: وقتی کسی
به شما سلام علیکم گفت در مقابل سلام آن سلام علیکم و رحمۀ اللّه بگوئید و اگر نیکوئی دیگري و یا دعائی را مصداق بدانیم
مراد آن میشود که با مثل آن یا با بهتر از آن تلافی کنید چنانکه در آیه 61 سوره نور میفرماید:
فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً.
یعنی چون بخانهها وارد شدید بر خودتان سلام کنید آن تحیتی است از جانب خدا مبارك و پاکیزه است.
ص: 29
[سوره النساء ( 4): آیه 87 ] .... ص : 29
اشاره
( اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً ( 87
صفحه 42 از 272
ترجمه و شرح .... ص : 29
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند که او خدائی است که غیر از او کسی سزاوار عبادت نیست بنابراین وظیفه شماست که
بر طبق اوامر او رفتار نمائید زیرا جزاي آن را بشما میدهد و شما را روز قیامت گرد میآورد و پاداش اعمال خود را درمییابید چه
کسانی که واسطه شر و بدي بودند و میان انسانها جنگافروزي میکردند و چه کسانی که واسطه کارهاي خوب بودند و میان
انسانها صلح و آشتی برقرار میساختند و تحیت دیگران را بسان آن و یا به نیکوتر از آن پاسخ میدادند سپس میفرماید کیست که
در سخن گفتن از خدا راستگوتر باشد لذا هر وعدهاي که در باره روز قیامت و غیر آن میدهد جاي تردید نیست زیرا دروغ یا از
جهل سر چشمه میگیرد یا از ضعف و نیاز و خدا از همه عالمتر و از همگان بینیاز است.
اینک میفرماید:
خداوند معبودي جز او نیست و شما را پس از مرگتان به روز قیامت و رستاخیزي که شکی در وقوع آن نیست برمیانگیزد و در
موقف حساب همگان را در یک جا جمع میکند تا جزاي کردار هر کسی را از نیک و بد به او بدهد و کیست أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 9، ص: 30
که از خداوند در خبري که میدهد و وعد و وعیدي که از او میشنوید راستگوتر و درست گفتارتر باشد.
(87)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 30
آن خدائی کوست معبود بجا نیست معبودي بجز او بر سزا
مجتمع سازد شما را در قبور پس نمائید حشر در یوم النشور
شک در آن روز و در آن اجماع نیست راستگوتر از خدا در وعده کیست
این است بر اندازه فهم عوام کو بوعد صادق بوعده یا کلام
ورنه زشت است اینکه گوئی پادشاه نیست مفلس یا که دارد مال و جاه
غیر حق کبود بهستی تا که او میبود معبود و باشد راستگو
تنگ باشد جاي لفظ اندر سخن خاصه بهر فهم عام از مرد و زن
نزد عارف کو رهید از دامها نیست حاجت ذکر وصف و نامها
کس بدانا گوید این نبود نکو آینه یعنی در او بینند رو
(87)
ص: 31
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 31
قوله تعالی إِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ.
پس قیامت بمعنی « عاد یعود عیادا و عیادة » مانند « قام یقوم قیاما و قیامۀ » : قیامت کلمه قیامت مصدر است چنانکه مجمع گفته
صفحه 43 از 272
برخاستن و یوم القیامۀ بمعنی روز برخاستن از قبرها و روز زنده شدن است.
بنظر راغب تاء کلمه قیامۀ براي دفعه است و دلالت بوقوع دفعی آن دارد.
این لفظ بنابر شمارش المعجم المفهرس مجموعا هفتاد بار در ضمن آیات قرآن ذکر گردیده و همه توام با کلمه یوماند و بنابر
تحقیق بعضی از محققین در حدود هزار و هفتصد آیه از قرآن مجید راجع بقیامت و ثواب و عقاب و بازگشت اعمال است لذا
نزدیک به یک سوم قرآن در بیان قیامت میباشد.
ص: 32
[سوره النساء ( 4): آیه 88 ] .... ص : 32
اشاره
( فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا ( 88
ترجمه و شرح .... ص : 32
خداوند متعال در این آیه شریفه گروهی از مسلمانان را مورد خطاب تهدیدآمیز قرار داده و بیان میکند: چه شده است که در باره
جنگ و قتال با این جماعت اهل نفاق دو دسته شدهاید و حال آنکه این گروه بظاهر مسلمان و در باطن منافق از مهاجرت به مدینه
خودداري کردند و عملا به پشتیبانی از مشرکان پرداختند و سر انجام براي جاسوسی و ایجاد فتنه و نفاق رهسپار مدینه شدند این
گروه چون نیت سوء دارند و از راه راستی و امانت منحرف شدهاند سنت خدائی که گمراه کردن هر کسی است که در راه گمراهی
پیش میرود در حق آنان تحقق پیدا کرده و هیچ بشري نمیتواند با سنت الهی مخالفت کند و آن را بشکل دیگري درآورد یا از
اثر آن جلوگیري نماید زیرا مشیت الهی مقتضی آن است که چون کسی طریق هدایت را برگزیند و از چراغی که خداوند در این
راه با فرستادن پیامبران و راهنمائی عقل و استعداد و فطرت افروخته، کسب نور کند خداوند نیز او أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 9، ص: 33
را رهبري میکند و رسیدن بپایان راه را براي او آسان میسازد و آن کس که طریق گمراهی را برگزیند و نگذارد که نور الهی در
بصیرت وي کارگر افتد و وحی عقل و راهنمایی پیغمبران را مهمل گذارد و در این راه زیاد پیش برود و دور شود خداوند او را در
راه خود میگذارد که گمراه بماند و هیچ کس را نرسد که این سنت خدائی را از کار کردن باز دارد.
اینک میفرماید:
چه موجب گشته که شما مؤمنان در باره منافقین دو دسته شدهاید بعضی بخوبی آنها رأي میدهید و آنان را مسلمان میشمارید و
جنگ با آنها را ممنوع میدانید و جماعتی از آنها را مشرك و کافر میدانید و جنگ با آنان را مجاز میشمارید و حال آنکه
خداوند آنها را بخاطر اعمالشان از حق منصرف ساخته و بگمراهی و ضلالت دیرین برگردانیده است آیا شما میخواهید کسانی را
که خداوند بر اثر اعمال زشتشان گمراه کرده هدایت کنید در حالیکه هر که را خدا گمراه کند براي او راهی به نجات و هدایت به
سعادت نخواهد بود و اگر غیر خدا هم حکم به هدایت او کند به حال وي سودي نخواهد داشت.
ضمنا از جمله بما کسبوا استفاده میشود که بازگشتها از راه هدایت و نجات و سعادت معلول اعمال خود انسان است و نسبتش به
صفحه 44 از 272
خدا بخاطر این است که خداوند هر کس را به مقدار لیاقت و شایستگی پاداش خواهد داد.
(88)
ص: 34
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 34
مر شما را در دو رویان چیست راه که دو فرقه گشتهاید از اشتباه
قتل ایشان بر شما گردیده شاق کفرشان را هم ندارید اتفاق
وانگهی که باز گردانیدشان حق بحکم کفر و قتل از هر نشان
ز آنچه کردند از عملها اکتساب وان بود از اهل ایمان اجتناب
یا که خواهید آورید آن را براه کش بخذلان هشت و گمراهی اله
آنکه هشتش حق بگمراهی فرو پس نیابی هیچ راهی بهر او
(88)
شان نزول .... ص : 34
عدهاي گفتهاند که این آیه در باره اختلاف اصحاب رسول خدا نازل گشته است یعنی در باره کسانیکه تخلف از فرمان پیغمبر اکرم
در جنگ احد نموده و بطرف مدینه برگشته بودند قومی میگفتند اینها که تخلف ورزیدند کافرند و قومی دیگر گفتند مؤمناند.
بنظر مجاهد و ابو جعفر و فراء در باره اختلاف اصحاب پیامبر خدا براي کسانی است که از مکه وارد مدینه شده بودند و مسلمانی
خود را آشکار ساخته سپس به مکه برگشتند و اظهار شرك نمودند و با سرمایه مشرکین به یمامه سفر أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 35
کردند و مسلمین در صدد دستگیري آنان برآمدند و در میان آنها اختلاف افتاد عدهاي گفتند آنها را دستگیر نمیکنیم زیرا مؤمن
هستند و عدهاي دیگر گفتند مرتد شدند و باید دستگیر شوند.
به عقیده ابن عباس و ضحاك و قتاده اختلاف آنها در باره عدهاي از اهل شرك بود که در مکه اظهار ایمان کردند و سپس با
مشرکین بر ضد مسلمین کمک میکردند عدهاي گفتند خون و مال آنان حلال است و عدهاي دیگر گفتند خون ریختن و غارت
مال آنها حرام است.
سدي گفته این آیه در باره قومی نازل گشته که در مدینه بودند و از روي نفاق اراده خارج شدن از مدینه را داشتند سپس به
مؤمنین گفته بودند که میرویم و برمیگردیم عدهاي گفتند اینان منافقند و عدهاي گفتند اینها مؤمنند. به اعتقاد ابن زید اختلاف
اصحاب رسول خدا در باره اهل الاذل یعنی عبد اللّه بن ابی سلول و اصحاب اوست موقعیکه در باره عایشه سخن میگفتند. اما
صحیح نجاري و صحیح مسلم و عدهاي دیگر از علماي عامه سبب نزول این آیه شریفه را موضوع اول دانسته و آن را از زید بن
ثابت نیز نقل کردهاند. لکن صاحب مجمع البیان سبب نزول را موضوع دوم دانسته و آن را از حسن بصري نیز روایت نمودهاند.
ص: 36
صفحه 45 از 272
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 36
قوله تعالی وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ.
رکس بفتح را یعنی سرنگون کردن. اقرب الموارد و مفردات مینویسد:
چنانکه در آیه 91 سوره نساء میفرماید: « رکس قلب الشی علی رأسه و رد اوله الی آخره »
کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَۀِ أُرْکِسُوا فِیها یعنی هر وقت بفتنه رانده شدند بسر در آن افتند و طالب آن باشند. و همچنین در خطبه 179 نهج
البلاغه میفرماید:
یعنی سرنگون شد نشان در گمراهی و سرگردانی و نیز در نامه 45 در باره معاویه فرمودهاند: « و ارتکاسهم فی الضلال و العمی »
هذا الشخص المعکوس و الجسم المرکوس یعنی این شخص عوض شده از فطرت توحید و این جسد سرنگون شده و مقلوب الفکر.
ص: 37
[سوره النساء ( 4): آیه 89 ] .... ص : 37
اشاره
وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِ ذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُ ذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ
( وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیا وَ لا نَصِیراً ( 89
ترجمه و شرح .... ص : 37
خداوند متعال در این آیه مبارکه درون ناپاك منافقان سازشکار را آشکار ساخته و تأکید میکند که مبادا مؤمنان فریب ظاهر آنان
را بخورند و با آنها از راه دوستی همداستان گردند زیرا آنها نه تنها خودشان کافرند بلکه دوست میدارند مؤمنان را هم کافر نمایند
این آرزوئی است که در دلهاي خود براي مؤمنین میخواهند لذا شایسته آن نیستند که مؤمنان در باره ایشان با یکدیگر اختلاف
کلمه داشته باشند و با اینکه این نیت پلید در دلهاي ایشان جایگزین گشته بخواهند آنان را براه راست برگردانند و چگونه سزاوار
است که مسلمانان از اینگونه افراد براي خود دوست و یار و مددکاري بگیرند پس اعتماد به این مردم منافق روا نیست تا آنگاه که
در راه خدا هجرت نمایند و رابطه خویش را با کفر و کافران ببرند ولی اگر از این کار پشت گردانند دلیل مادي است بر آنکه
آشکارا طالب شرند در این هنگام است که براي دفع شر آنان فرمان میدهد: هر جا آنها را ص:
38
یافتید بگیرید و بکشید زیرا آنکه بدخواه آدمی است هرگز یار و یاور او نخواهد بود.
اینک میفرماید:
این منافقان دوست دارند که شما هم مانند آنان کافر شوید و با یکدیگر مساوي و برابر گردید بنابراین از آنها دوستانی براي خود
مگیرید و به آنان اعتماد نداشته باشید تا موقعیکه توبه کرده و خالصانه براه خدا درآیند و بسوي خدا مهاجرت نمایند ولی اگر چنین
نکردند و از شما رو گردان شدند و رویه خود را از دست ندادند در هر مکان و زمانی آنها را بیابید اسیر کنید یا در صورت لزوم
صفحه 46 از 272
بقتل برسانید و از آنان دوست و یاوري اختیار نکنید زیرا اینگونه اشخاص زیر پوشش اسلام و تظاهر به دوستی میتوانند ضربههائی
بزنند که هیچ دشمنی قادر بر آن نباشد.
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 38
دوست دارند آن ز دین برگشتگان که شما کافر شوید و بد نشان
همچو ایشان کز غلط کافر شدند تا مساوي هر دو باشید از پسند
ز آن جماعت پس مگیرید اولیا تا نمایند از بلد رو بر شما
از بلد هجرت گزینند آنکسان با شما همدل شوند و هم لسان
در طریق دین حق سالک شوند برحذر از شرك و از مشرك شوند
پس بر ایشان را بگیرید و کشید هر کجا یابید ایشان را پدید
گر چه در هلند ایشان یا حرم همچو کفار دگر بیبیش و کم
دوست هم ز ایشان نه برگرید و یار و ز قبول عونشان دارید عار
(89)
ص: 39
شان نزول .... ص : 39
تفسیر علی بن ابراهیم و برهان نوشتهاند: این آیه در باره دو قبیله اشجع و بنو ضمرة نازل گشته بدین شرح وقتی که رسول خدا براي
جنگ حدیبیۀ از مدینه بیرون رفت از نزدیکی شهرهاي آنان گذشت و نیز قبلا بنو ضمره را از نیت خود آگاه ساخته بود اما اصحاب
پیامبر اکرم گفتند یا رسول اللّه اگر چه ما بطائفه بنو ضمرة نزدیک شدهایم ولی میترسیم با ما مخالفت نمایند و بر ضد ما با
مشرکین قریش همدست شوند پیامبر فرمود طایفه بنو ضمرة بعهد و پیمان خویش وفادارتر از دیگرانند و نیز افرادي نیکوکار نسبت
بوالدین بوده و در صله ارحام کوشا میباشند- از طرفی طائفه اشجع که هم پیمان و هم سوگند با طائفه بنو ضمرة بودند و شهرهاي
آنها نزدیک یکدیگر بوده دچار قحطی و گرانی شده بودند و بطرف بنو ضمرة که در فراوانی و ارزانی نعمت بودند رفتند وقتی که
موضوع رفتن آنها بسوي بنو ضمرة بگوش پیغمبر اکرم رسید به عنوان احتیاط از نکته نظر احتمال هم بستگی این دو طایفه بر ضد
مسلمین آماده جنگ با آنان گردید سپس این آیه نازل شد و پس از نزول این آیه طائفه اشجع بوسیله نزول آیه بعد استثناء گردید.
ص: 40
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 40
قوله تعالی کَما کَفَرُوا.
براي کلمه کاف چند معنی ذکر کردهاند:
1) تشبیه چنانکه در آیه 74 سوره بقره میفرماید: )
صفحه 47 از 272
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً.
2) تعلیل چنانکه در آیه 198 سوره بقره میفرماید: )
وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ یعنی او را یاد کنید زیرا شما را هدایت کرده است. ابن هشام در معنی گفته: گروهی بر این معنی قائلند ولی
اکثر آن را نفی کرده و گفتهاند کاف بمعناي تعلیل نمیآید اما گروهی آن را مشروط بوجود ما دانستهاند چنانکه در آیه 198
گذشت لکن صاحب قاموس قرآن معتقد است که کاف بدون ما هم براي تعلیل بکار برده میشود چنانکه در آیه 82 سوره قصص
میفرماید:
وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ یعنی تعجب کن زیرا کفار رستگار نمیشوند. لکن مرحوم طبرسی کاف را در آیه تشبیه دانستهاند.
3) تأکید که آن را زائد نیز گویند چنانکه در آیه 11 سوره شوري میفرماید: )
لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ و اگر زاید نباشد معنی چنین میشود: مثل خدا را مثلی نیست و آن اثبات مثل بخداست و محال میباشد اما ابن
هشام گفته که زیادت کاف براي تأکید نفی مثل است زیرا زیادت حرف بحلم تکرار جمله است.
ابن جنی گفته چون بخواهند در نفی فعل مبالغه کنند میگویند: مثلک لا یفعل مجمع نوشته کاف زائد و براي تأکید نفی است ولی
صاحب کشاف آن را براي مبالغه در نفی میداند زیرا وقتی گفته میشود: مثلک لا یبخل یعنی تو حتما بخل نمیکنی.
ص: 41
[سوره النساء ( 4): آیه 90 ] .... ص : 41
اشاره
إِلاَّ الَّذِینَ یَصِ لُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِ رَتْ صُ دُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ
( عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا ( 90
ترجمه و شرح .... ص : 41
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که این حکم کلی براي همه منافقین نبود. دستهیی از منافقان در مدینه و میان مسلمانان
میزیستند و مسلمانان مأمور بودند که هرگاه ظاهر اسلامی از خود آشکار سازند این اسلام را از آنان بپذیرند.
چنان برمیآید که این حکم خاص مربوط به گروهی از منافقان است که اهل مدینه نبودند و براي غرض معینی با تظاهر به اسلام به
مدینه درآمدند و چون کار خود را انجام دادند از مدینه بیرون رفتند و بکافران پیوستند چنین کسانی آزادانه بیایند و بروند اسباب
خطري بود و به همین جهت این حکم در باره آنان صادر شد که هرجا مسلمانان آنان را یافتند بکشند اما منافقان درون مدینه أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص: 42
بهر حال شرشان سبکتر بود زیرا جان و مال و خانههاشان همه وقت در دسترس مسلمانان بود لذا در کار خود احتیاط میکرد از این
رو از آنان اظهار مسلمانی براي پذیرفته شدن در میان مسلمانان کافی است و نیتها که براي مردم آشکار نمیشود براي خدا
واگذار میشود و در این آیه دستور میدهد که دو طایفه از حکم قتال مستثنی هستند:
1) کسانیکه با یکی از هم پیمانان شما پیمان بستهاند. )
صفحه 48 از 272
2) آنانکه از نظر موقعیت خاص خود در شرائطی قرار دارند که نه قدرت مبارزه با شما را دارند و نه توانائی همکاري با شما و )
مبارزه با قبیله خویش در خود میبینند اینها کسانی هستند که بیطرفی را اختیار کردهاند و به مقاتله با مسلمانان یا دیگران در نتیجه
پیوندهاي خون و مصالح زندگی به هیچ کدام دلشان راضی نمیشود سپس خداوند متعال به مسلمانان در برابر این قوم دل میدهد
و یادآور میشود که اگر خدا میخواست آنان را نیز بر مسلمانان چیره میکرد و در صف دشمنان قرار میداد تا بیپروا و بدون
ملاحظه بیطرفی بجنگ برخیزند ولی اکنون که گوشهگیري و بیطرفی را انتخاب کرده و جانب صلح و سلم را برگزیدهاند هرگز روا
نیست که دست مسلمانان بسوي آنان دراز گردد بلکه دستی که به منظور صلح بسوي مسلمانان دراز گشته بفشارند و گذشت از
ضعیفان را براي خود خسارتی به حساب درآورند.
اینک میفرماید:
منافقان را بگیرید و هر جا یافتید بکشید مگر دو طایفه از آنانرا یکی از آنها که با کسانیکه با شما هم پیمانند پیمان بسته دیگر
آنانکه بواسطه رعبی که خداوند از شما در دل آنها انداخته باشد عرصه بر آنها تنگ شده و دست از قتال شما و قتال مشرکین هر
دو برداشته به نزد شما آیند یعنی نه سر جنگ با شما دارند و نه توانائی مبارزه با قوم خود لذا جنگ با این دو گروه جایز و صحیح
نمیباشد ص: 43
و این را بدانید اگر خدا بخواهد و مشیت الهی تعلقپذیر شود آنها را بر شما مسلط میکند تا با شما جنگ کنند ولی در دلهاي آنان
از شما خوف و رعبی افکنده است بنابراین اگر از جدال با شما کناره گرفتند و با شما قتال نکردند و بلکه پیشنهاد صلح کردند
بدانید که خداوند به شما اجازه نمیدهد که دست تجاوز به آنها دراز کنید و متعرض نفوس و اموال آنها باشید و شما را بر آنها راه
اعتدائی نخواهد بود.
(90)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 43
جز کسانی را که پیوندند زود بر گروهی ز اهل میثاق و عهود
هست پیمان بین ایشان با شما وان قبیله بد خزاعه در ولا
هر که آید در پناه آن گروه شد پناه او رسول با شکوه
یا که آیند آن جماعت سینه تنگ ز انکه رو آرند بر عدوان و جنگ
هستشان از جنگ یعنی اعتراض بلکه دارند از خصومت انقباض
یا بپاس عهدتان با قوم خود در قتال آیند بهر حفظ حد
و آن جماعت از نبی اسلم بدند که به پیمان نبی یکدل شدند
در مدینه آمدند ایشان بجهد با نبی بستند در این باب عهد
که نه با او در نبرد آیند و کین نه شوند اعلاي او را مرمعین
ور خدا میخواست ایشان را تمام بر شما کردي مسلط در مقام
ترس بر میداشت از دلهایشان مینمودي حل مشکلهایشان
پس نمیگردند از جنگ و جدال سخت میبودند و ساعی در قتال
ص: 44
صفحه 49 از 272
پس کنارهگر نمایند از شما مرتدان حلف و میثاق و ولا
با شما نایند اندر کارزار بل کنند القا زمام اختیار
می بجویند از شما یعنی امان انقیاد آرندتان از بیم جان
بر سلامت رو کنند اعنی صلاح تا که در اصلاحشان باشد فلاح
پس بر ایشان مر شما را نیست راه سوي قتل و نهیشان بیاشتباه
(90)
شان نزول .... ص : 44
عمر بن شبّه گفته این قومی که استثناء شدهاند طائفه بنو مدلجاند که از میان آنان سراقۀ بن ملک بن جعثم المدلجی بعد از جنگ
احد نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آمد و تعهد سپرد که به جنگ نپردازد و اگر قریش مسلمان بشوند آنان نیز اسلام
بیاورند زیرا میان آنان با قریش معاهدهاي در بین بوده.
در روایت امام محمد باقر علیه السلام آمده است که منظور از الی قوم بینکم و بینهم میثاق هلال بن عویمر السلمی است چنانکه
سدي و ابن زید و عکرمۀ نیز چنین گفتهاند.
تفسیر ابن ابی حاتم و تفسیر ابن مردویۀ از حسن بصري موضوع سراقۀ بن مالک المدلجی روایت شده امّا در تفسیر ابن ابی حاتم از
ابن عباس و مجاهد نقل شده که راجع بهلال بن عویمر السلمی و سراقۀ بن مالک المدلجی و بنی جذیمۀ بن عامر بن عبد مناف
است.
تفسیر علی بن ابراهیم و برهان نوشته: طایفه اشجع که خود را در مسیر ص: 45
افراد و لشگریان رسول خدا دیدند ترسیدند که مبادا جنگی بین آنان رخ دهد و با رئیس خود بنام مسعود بن رجیله در شعب سلع
فرود آمدند و رسول خدا اسید بن حصین را احضار کرد و به وي دستور داد که با چند نفر بطرف طائفه اشجع برود و از نیت آنها با
خبر گردد اسید با سه نفر بطرف آنها حرکت کردند و بین اسید و مسعود ملاقاتی دست داد مسعود گفت ما قصد جنگ نداریم
بلکه مایل هستیم با پیغمبر اسلام عهد و پیمان صلح به بندیم سپس اسید موضوع را به اطلاع پیغمبر اکرم رسانید رسول خدا فرمود
طایفه اشجع از جنگ با ما بوحشت افتادهاند لذا پیغمبر اکرم حاضر شد با آنها صلح کند و میثاق و عهدي فیما بین برقرار گردید و
این آیه در این باره نازل گردید.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 45
قوله تعالی بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ.
وثوق، تقه یعنی اعتماد چنانکه گفته میشود: وثق به وثوقا و ثقۀ یعنی به او اعتماد کرد. وثاقه بفتح واو یعنی محکم و ثابت شدن
چنانکه میگویند:
وثق وثاقۀ اي قوم و ثبت. فعل اولی از باب حسب یحسب و فعل دومی از باب کرم یکرم میباشد.
و از این ماده است:
مواثقه یعنی معاهده محکم چنانکه در آیه 7 سوره مائده میفرماید:
صفحه 50 از 272
وَ اذْکُرُوا نِعْمَۀَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِي واثَقَکُمْ بِهِ. ص: 46
یعنی یاد کنید پیمان اکید خدا را که از شما پیمان گرفته است.
إیثاق یعنی بستن چنانکه در آیه 25 و 26 سوره فجر میفرماید:
فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ وثاق بفتح و کسر واو چیزي است که با آن میبندند مانند زنجیر و ریسمان چنانکه
در آیه 4 سوره محمد میفرماید:
حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ یعنی چون کافران را از کار انداخته و اسیر گرفتید ریسمان را محکم کنید. این کلمه مصدر نیز
آمده است.
موثق یعنی عهد و پیمان محکم چنانکه در آیه 66 سوره یوسف میفرماید:
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً یعنی هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا پیمان محکمی از خدا بدهید که او را بیاورید. و این
کلمه سه بار در ضمن آیات قرآن آمده است.
میثاق یعنی پیمان محکم چنانکه در آیه 83 سوره بقره میفرماید:
وَ إِذْ أَخَ ذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ بنظر راغب میثاق پیمانی است که با سوگند و عهد تأکید شده باشد و این کلمه
مصدر نیز بکار برده میشود یعنی محکم کردن.
وثیقۀ یعنی عهد و پیمان و آنچه بدان کار محکم و استوار گردد.
ص: 47
[سوره النساء ( 4): آیه 91 ] .... ص : 47
اشاره
سَتَجِ دُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَۀِ أُرْکِسُوا فِیها فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا
( أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً ( 91
ترجمه و شرح .... ص : 47
خداوند متعال در این آیه مبارکه عدهاي از مردم مکه را بیان نموده که از روي خدعه و نیرنگ و از ترس اینکه مبادا خود و
قبیلهشان مورد حمله مسلمانان قرار گیرند بخدمت پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم میآمدند و اظهار اسلام میکردند اما
چون هنگام فتنه و آشوب فرا میرسید و موقعیت مسلمانان را در خطر میدیدند به میان فتنهگران قریش میرفتند و بدین آنان
درمیآمدند و در برابر بتهایشان به نیایش میپرداختند و این از آن جهت بود که میخواستند از جانب هر دو گروه آسوده خاطر
باشند و در اینجا و آنجا به اغراض و منافع خصوصی خویش دسترسی داشته باشند لذا خداوند متعال فرمان میدهد که اگر آنان در
فتنهها و درگیریها با شما برخلاف صلح قدم برداشتند ایشان را بسزاي کار ص: 48
منافقانهشان برسانید و هر جا یکی از آنان را یافتید بکشید تا از شر او ایمن بمانید و در برابر این گروه خطرناك که هیچ امنیتی از
جانب آنان متصور نیست دست مسلمانان باز است و میتوانند آنان را بکشند تا از عواقب شوم وجود ایشان در پناه باشند زیرا آنان
صفحه 51 از 272
کسانی هستند که خداوند تسلط آشکاري براي شما نسبت به آنها قرار داده است. البته این تسلط ممکن است از لحاظ منطقی بوده
باشد یا از نظر ظاهري زیرا در آن زمان مسلمانان به اندازه کافی نیرومند شده بودند.
اینک میفرماید:
بزودي دسته دیگري از منافقان را خواهید یافت که در مدینه نزد شما میآیند و از روي نفاق و ریاء اسلام میآورند و میخواهند از
جانب شما در امان باشند و سپس به مکه برگشته و نزد قریش میروند و به شرك خود برگشته و به بتها کرنش میکنند و
میخواهند از آنها هم در امان باشند اگر آنها از درگیري با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از دشمنی و آزار شما
نکشیدند در هر جا و زمانی که به آنها دست یافتید و آنها را پیدا کردید اسیر کنید و یا به قتل برسانید زیرا آنها کسانی هستند که
شما را بر این جماعت حجت تمام است و شما را بر تسلط بر آنها و کشتن و اسیر کردنشان دلیل روشن و برهان و سلطان واضح قرار
دادهایم زیرا عداوتشان مکشوف و مکر و زیانشان به مسلمانان ظاهر و آشکار گردیده است.
از این آیه استفاده میشود:
که اگر شخصی پس از اظهار ایمان روي گردان شده و به دشمنی برخیزد خونش هدر میباشد.
ص: 49
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 49
زود میباشد که آرند از محل قوم دیگر بر شما ره از دغل
از شما خواهند تا ایمن شوند باز چون گردند اهریمن شوند
ره بکفر از بعد اسلام آورند وز مقام عهد و پیمان بگذرند
تا زقوم خویش یابند ایمنی دوستی گردد بدل بر دشمنی
چونکه برگردند از دین آنکسان سوي فتنه یا قتال مؤمنان
رد بکفر خویش گردند از ضلال پس نگیرند ار کناره از قتال
بر شما وانگه کنند القاي آن که بصلح آیند یا جویند امان
وز دغل دارند دست خویش باز از قتال آن بد دلان حیله ساز
پس بگیرید و بقتل آریدشان هر کجا یابید بیتردیدشان
بر شما در قتل ایشان هر کجا حجتی دادیم بس معلوم ما
تا نباشد عذر ایشانرا دگر ز آنچه کردند از خلاف مشتهر
(91)
ص: 50
شان نزول .... ص : 50
بنظر ابن عباس و مجاهد این آیه در باره کسانی نازل گشته که نزد پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم آمدند و از روي ریا و
تظاهر مسلمان شدند سپس بطرف قریش برگشتند و به پرستیدن بتها پرداختند و از این راه خواستند خود را در امن قرار دهند لکن
صفحه 52 از 272
قتاده معتقد است که این آیه در باره طائفهاي نازل شده که در تهامه بودند و گفتند یا رسول اللّه ما با تو قتال نمیکنیم و تو هم با ما
جنگ نکن رسول خدا آنان را از طرف خودشان در امن قرار دادند ولی خداوند امتناع نمود.
اما سدي گفته این آیه در باره نعیم بن مسعود الاشجعی نازل گردیده که در میان مسلمین بخاطر در امن قرار دادن خویش به نقل
حدیث میان پیامبر و مشرکین میپرداخت.
به اعتقاد صاحب مجمع البیان این آیه در باره عیینۀ بن حص الفزاري نازل گشته که مرد منافق و ملعونی بود که نزد رسول خدا آمده
بود و میخواست در بطن نخل اقامت نماید تا کسی بر او متعرض نگردد.
بنوشته کشف الاسرار و روض الجنان این آیه در باره طوایف اسد و غطفان نازل شده زیرا آنها در مدینه بودند و در ظاهر از اسلام
دم میزدند و در باطن کافر بودند کلبی نیز این مطلب را از ابن عباس نقل نموده است اما صاحب روض الجنان بنابر نقل از جویر او
از ضحاك و او از ابن عباس چنین میگوید که این آیه در باره بنو عبد الدار نازل گشته است.
ص: 51
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 51
قوله تعالی وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ.
سلم بر وزن فرس یعنی اطاعت و انقیاد چنانکه در آیه 87 سوره نحل میفرماید:
وَ أَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ یعنی آن روز بخدا تسلیم و منقاد میشوند و این کلمه چهار بار در ضمن آیات قرآن آمده است.
سلم بر وزن عقل یعنی مسالمت و صلح و سازش چنانکه در آیه 61 سوره انفال میفرماید:
وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ یعنی اگر کفار مایل بسازش و صلح شدند تو هم مایل باش و توکل به خدا کن.
سلم بر وزن علم بنظر اخفش یعنی صلح چنانکه در آیه 208 سوره بقره میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّۀً.
و از این ماده است:
سلام و آن یکدفعه سلام قولی است و آن دعا و خواستن سلامت از خدا بشخص است چنانکه در آیه 54 سوره انعام میفرماید:
وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّۀِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ و یکدفعه سلام خارجی است بمعنی سلامت چنانکه در آیه 34 سوره ق میفرماید:
ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ یعنی بسلامت وارد بهشت شوید آن روز خلود است.
تسلیم یکدفعه بمعنی سلام کردن است چنانکه در آیه 61 سوره نور میفرماید: ص: 52
فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً یعنی به اهل خانه سلام کنید که مسلمانان به حکم یک جسدند.
و نیز به معنی سالم کردن و نگاه داشتن آمده است چنانکه در آیه 43 سوره انفال میفرماید:
وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ لکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ.
یعنی اگر خدا دشمنان را بتو بسیارشان نشان داده بود دل به ترس میدادید و در کار جنگ منازعه میکردید ولی خدا از ترس و
منازعه نگاه داشت و سلامت کرد. و همچنین به معنی دادن چیزي نیز آمده چنانکه در آیه 233 سوره بقره میفرماید:
فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ.
و به معنی انقیاد و طاعت نیز بکار برده شده است چنانکه در آیه 65 سوره نساء میفرماید:
ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً.
صفحه 53 از 272
یعنی از حکم تو در دل خویش تنگی احساس نکنند و تسلیم و منقاد محض کردند.
اسلام یعنی انقیاد و تسلیم شدن چنانکه در آیه 83 سوره آل عمران میفرماید:
وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یعنی آنکه در آسمانها و زمین است به او منقاد و مطیعاند.
مسلم یعنی اسلام آورنده، تسلیم شده چنانکه در آیه 101 سوره یوسف میفرماید:
تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ یعنی مرا اسلام آورنده بمیران و با صالحین ملحق کن.
سالم یعنی دور از مرض و آفت.
ص: 53
توضیحات .... ص : 53
قوله تعالی مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَۀً حَسَنَۀً.
ابو علی جبائی گفته مراد از شفاعت حسنه دعاي خوب در باره مؤمنین و از شفاعت سیئه دعاي بدو نفرین بر آنهاست و میگوید:
چون یهود چنین میکردند لذا خداوند آنها را بوعید تهدید فرمودند. و بقول بعضی از مفسرین مراد به شفاعت در اینجا آن است که
در جهاد با دشمن با رفیق خود جفت و همگام و همصدا شود و از این شفاعت در این عالم از غنیمت و پیروزي بهرهمند گردد و در
آن عالم از ثواب منتظر نصیب گیرد و اگر در معصیت و کار شر یا کمک به دشمن با او توأم گردد در این عالم از مذمت و عقوبت
و در آن عالم از عقاب و کیفر خدائی جزا به او داده شود.
امام غزالی در باره شفاعت گفته: شفاعت توسط و میانجیگري است بقول و زبان در اینکه کسی را به منفعتی از منافع دنیوي یا
اخروي برسانند یا از زیانهاي دنیوي و اخروي خلاصی دهند و اگر شفاعت در امر غیر مشروعی باشد صدقه نیست و خود سیئهاي
میباشد و همچنین در ترجمه وصایا گفته: چون براي کسی شفاعت کنی و کار او ساخته شود زینهار هدیه او را قبول مکن که
رسول خدا آن را در جمله ربا نهاده است.
در ترجمه فتوحات آمده: از ابن عباس درخواست کردند در باب دزدي شفاعت کند گفت هر که شفاعت کند و هر که قبول کند
هر دو در لعنتاند و اگر پیش از آنکه بحاکم معلوم شود میگفتید میشد.
و اما در تفسیر کلمه مقیت نیز اقوالی است: ص: 54
بنظر سدي و ابن زید مقیت یعنی مقتدر اما ابن عباس گفته این کلمه به معنی حفیظ است یعنی آنکس که بقدر حاجت هر چیزي را
عطا فرماید لکن به عقیده مجاهد مقیت بمعنی شهید و گواه است و بمعنی حسیب نیز شمرده است ولی ابو علی جبائی آن را به معنی
مجازي تفسیر نموده است یعنی بر هر چیزي از حسنات و سیئات جزا میدهد.
خلاصه این آیه بیان دستور کلی در باره شفاعت و توسط نسبت بهر امري است شفاعت و توسط اگر در باره امر شایستهاي باشد
مانند اصلاح میان مسلمانان و یا سبب تأمین حقوق فرد و یا اجتماع گردد و یا در مورد دفع ضرر از فرد و یا اجتماع توسط و سفارش
کند و در نتیجه خطري را از مردم دفع نموده و خاطر آنها را ایمن بدارد بسیار عمل نیکو و پسندیدهاي است و سفارش کننده نیز
بهرهئی از آثار نیک آن عمل خیر در این جهان و نیز سهمی از اجر و ثواب آن عمل براي روز رستاخیز او ذخیره خواهد شد و اگر
شفاعت در باره منع از انجام وظیفه و یا تضییع حق فرد و یا اجتماع باشد مانند فتنه و القاء نفاق میان مسلمانان امري ناپسند است و
همینطور است توسط در پیش پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در باره جماعتی از اهل نفاق که از جنگ با آنان صرف نظر
فرماید خود تمرد از فرمان اوست.
قوله تعالی وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها.
صفحه 54 از 272
خداوند متعال در این آیه شریفه مسلمانان را به رد سلام بهتر یا مثل همان سلام دستور داده است و آیه بر وجوب جواب سلام
دلالت دارد زیرا ظاهر امر مقتضی وجوب است و جواب سلام واجب کفائی است یعنی اگر کسی جواب داد از دیگران ساقط
میشود اما اگر مخصوصا بکسی سلام کنند و کسی نزد او نباشد جواب واجب عینی خواهد بود و بنظر بعضی از علماء این دستور
مخصوص بجواب سلام مسلمان است که باید بمثل آن یا بهتر از آن جواب گفت مثلا اگر کسی أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 9، ص: 55
بگوید:
السلام علیکم در جواب باید گفت و علیکم السلام و رحمۀ اللّه و اگر گفت: السلام علیکم و رحمۀ اللّه جواب گفته میشود: و
علیکم السلام و رحمۀ اللّه و برکاته و اگر از اهل کتاب کسی سلام کند در جواب باید گفته شود و علیکم البته حدیثی هم از پیغمبر
اکرم رسیده که مؤید این قول است و نیز گفتهاند: ایستاده بر نشسته و سواره بر پیاده وعده کمتر بر بیشتر و کوچکتر بر بزرگتر باید
سلام کنند اما مرد به زن اجنبیۀ نباید سلام کند ولی به زن خود میتواند سلام بدهد و سلام دادن بر چند طایفه مذموم است: یهود،
نصاري، مجوس، بتپرست، مجلس شرب خمر که در آن شارب الخمر باشد، صاحب شطرنج که قمار باز است و مخنث که ملوط
است و شاعري که قذف محصنات میکند و بر نماز گذار که در حال نماز است و بر آکل ربا و بر کسیکه در بیت التخلیه و در
حمام باشد و بر متجاهر بفسق و غیر اینها از احکام چنانکه از روایات ائمه اطهار علیهم السلام استفاده میشود.
به عقیده بعضی از مفسرین تحیت کلمه اعمی است از سلام و غیر آن شامل میگردد یعنی هرگونه نیکی و احسان را که کسی
نسبت به شما انجام دهد شما بهتر از آن را برایش انجام دهید.
قوله تعالی اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ.
سعادت بشر بر دو رکن استوار است:
1) معرفت و شناخت آفریدگار منعم حقیقی که اساس فطرت و روان را نهاده و شالوده انسانیت را پیریزي نموده از این رو بحکم )
خرد یگانگی پروردگار انکارپذیر نخواهد بود.
2) هدفشناسی است یعنی در حیات بشر زندگی ابدي او نهفته است و در جمله لیجمعنکم در باره آن سوگند یاد فرموده که )
منتهاي سیر کاروان ص: 56
بشریت صحنه رستاخیز است که براي خردمند هرگز قابل تردید نیست (لا ریب فیه) و اگر زندگی بشر فانی و زوالپذیر بود بساحت
کبریائی او نقص و امکان راه مییافت اما اگر خردمند با توجه به نیروي اختیاریکه پروردگار در بشر بودیعت نهاده تصدیق خواهد
نمود که او را مسطورهئی از صفات لا یزالی قرار داده است مانند سایهئی که در محور شاخص تا ابد ثابت و پاینده خواهد بود آري
تقوي پیشگان بایستی براي رسیدن به کمال بدانند که خدا بهر کاري پاداش میدهد همان خدائی که جز او خدائی نیست و همه را
در روز قیامت گرد آورده و به هر کس نتیجه عملش را میدهد چه کسانی که واسطه شر و بدي بودند و میان انسانها جنگ افروزي
میکردند و چه کسانی که واسطه کارهاي خوب و عملهاي نیک بودند و میان انسانها صلح و آشتی برقرار میکردند و تحیت
دیگران را بسان آن و یا بهتر از آن جواب میدادند. ضمنا تعبیر به کلمه لیجمعنکم در این آیه مبارکه اشاره به این است که قیامت
همه افراد بشر در یک روز واقع خواهد شد و همه بندگان خدا اعم از ساکنان زمین و ساکنان کرات دیگر همه در یک روز مبعوث
خواهند شد یا اینکه اشاره به این است که خداوند متعال در روز قیامت اعضا آدمی را که در خاك پوسیده و متفرق گردید آنها را
جمع کرده و بصورت اول درمیآورد بطوریکه هم خودش خود را میشناسد که همان است که در دنیا زندگی مینمود و هم
دیگران او را میشناسند.
قوله تعالی فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ.
صفحه 55 از 272
عدهاي از مشرکین مکه بسوي مدینه هجرت نموده و به ظاهر دعوي اسلام میکردند پس از اندك زمانی بوطن خود بازگشتند به
عذر اینکه آب و هواي مدینه با آنها سازش ندارد و به آئین شرك باز گشتند و سپس با مال التجاره بسوي یمامه رهسپار میشدند
برخی از مسلمین بجنگ آنان برخاسته ولی بعضی دیگر خودداري نمودند چون این گروه در گذشته دعوي اسلام مینمودند لذا
این به ص: 57
گروهی از مسلمانان خطاب تهدیدآمیز نموده و میفرماید: چه شده است که در باره جنگ و قتال با این جماعت اهل نفاق دو دسته
شدهاید گروهی به شفاعت و هوا خواهی آنان برخاسته و از پیامبر اکرم درخواست میکنند که از جنگ با آنان صرف نظر نماید و
حال آنکه این گروه در گذشته گر چه به ظاهر دعوي اسلام میکردند ولی بعدا و پس از برگشت بوطن و قبیله خود به آئین شرك
پیوسته و با مشرکین همپیمان شدند بنابراین اگر در باره دفاع از خطر آنان سهلانگاري و یا صرف نظر شود خسارت و زیان
جبرانناپذیري درآینده نزدیک براي مسلمانان خواهند داشت و خدا این عده را بخاطر اعمال ننگینی که انجام داده توفیق و حمایت
خویش از آنان برداشته و افکارشان را بکلی واژگونه کرده است آیا شما طالبید گروهی را که خدا بخاطر اعمال زشتشان از هدایت
محروم نموده هدایت کنید در صورتی که هر که را خدا گمراه کند راهی براي سعادت وي وجود ندارد و هیچ کس را نمیرسد
که این سنت خدائی را از کار کردن باز دارد.
البته باید توجه داشت که خداوند هرگز کسی را گمراه نمیکند و اگر چنین باشد نقض غرض از آفرینش میباشد ولی هر کس از
اوامر پیغمبر اکرم اعراض کند داغ خذلان و خواري بر جبین او زده میشود و گمراهی او این است که به حال خودش وامیگذارند
این طبقه کفار و منافقین لجوج و عنود هستند که با اتمام حجت دیگر راه نجات نخواهند یافت مگر توبه کنند.
ابو الفتوح در ذیل جمله من اضل اللّه چند معنی نوشته است:
1) یعنی خدا آنها را گمراه نامیده است و حکم بگمراهیشان کرده است. )
2) خدا آنها را گمراه یافته است. )
3) بواسطهي کفر خوار و زبونشان کرده است. )
4) یعنی خدا از راه بهشت و آمرزش گمراه و محرومشان کرده است. )
آلوسی در ذیل جمله فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا مینویسد: این جمله خطاب به ص: 58
عموم است و شخص معینی مقصود نیست براي اینکه همه بدانند اینطور مردم وسیله هدایت ندارند و کسی قادر بر هدایتشان نیست
لکن صاحب تفسیر المیزان میگوید: چون مردم نمیفهمیدند که آنها منافق هستند و با یکدیگر نزاع کردند خدا از خطاب به مردم
رو گردان شده و پیغمبر اکرم را مورد خطاب قرار داده و فرمود تو میتوانی بفهمی براي منافقین راه هدایت نیست.
قوله تعالی وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً یعنی این مردم دو رو و منافق دوست داشتند که همانگونه که آنان کافر شدند
شما نیز کافر شوید تا با هم یکسان باشید و مانند آنها در صف مشرکین و در قطب مخالف قرار بگیرید چگونه سزاوار است که
مسلمانان از کسانی که چنین شر عظیمی را در خاطر براي آنان طرح میریزند براي خود دوست و یار و مددکار بگیرند اگر با این
نیت پلیدي که دارند نسبت به آنان ایمن شوند در واقع خود را دانسته تسلیم مکر و فریب کرده و آماده برآوردن آرزوهاي ناپاك
ایشان شدهاند لذا اگر این گروه بکفر خود اصرار دارند آنها را بقتل رسانید تا شرك و بتپرستی از دلهاي مردم رخت بربندد البته
این حکم براي همه منافقان نبود زیرا عدهاي از منافقان در مدینه و میان مسلمانان میزیستند و مسلمانان مأمور بودند که هرگاه ظاهر
اسلامی از خود نشان دهند این اسلام را از آنان بپذیرند لذا بطوریکه از شرح حال منافقین درمیآید این حکم مربوط به گروهی از
منافقان است که اهل مدینه نبودند و براي غرض معینی با تظاهر به اسلام به مدینه درآمدند و پس از انجام کار خود از مدینه بیرون
رفتند و بکافران پیوستند لذا آمد و رفت چنین کسانی اسباب خطر عظیمی براي مسلمانان بود از این رو دستور آمد که مسلمانان هر
صفحه 56 از 272
جا آنان را یافتند بکشند اما منافقان درون مدینه بهر حال شرشان سبکتر بود لذا قرآن از آنان اظهار مسلمانی را براي پذیرفته شدن
در میان مسلمانان کافی میداند و نیت را که براي مردم آشکار نمیشود براي خدا باز میگذارد و اجازه أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 59
هیچگونه مزاحمت را نسبت به آنها نمیدهد اما در باره منافقینی که میتوانند زیر پوشش اسلام ضربههاي سنگینی به مسلمین وارد
سازند دستور اسارت و حتی قتل آنها را در صورت لزوم صادر میفرماید.
قوله تعالی إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ.
این آیه شریفه دو طایفه از کافر را از حکم قتال استثناء کرده است.
1) کسانیکه با قوم دیگري که مسلمانان با آن قوم پیمان عدم تجاوز بستهاند ارتباط دارند این چنین پیمانها نه تنها مانع آن بود که )
مسلمانان از جنگ کردن با صاحبان پیمان خودداري کنند بلکه منافقانی که با این صاحبان پیمان هم پیمان بودند نیز مصون
میماندند.
2) کسانیکه که دلشان تنگ است و نمیدانند چه کنند آیا باید به جنگ با مسلمانان برخیزند یا با قوم خود که به دشمنی با )
مسلمانان میکوشیدند و با آن در حال جنگ هستند کارزار کنند اینها کسانی هستند که بیطرفی اختیار کردهاند و به مقاتله با
مسلمانان یا دیگران در نتیجه پیوندهاي خون و مصالح زندگی به هیچ کدام دلشان راضی نمیشود سپس میفرماید:
هرگز مسلمانان به اسباب و عوامل ظاهري تکیه ننموده بلکه همواره به آفریدگار اعتماد داشته باشند عافیت و توفیق خود را در باره
نشر دین اسلام از پروردگار متعال مسئلت نمایند زیرا اگر خدا میخواست آنان را نیز بر مسلمانان چیره میکرد و در صف دشمنان
قرار میداد تا بیپروا و بدون ملاحظه بیطرفی بجنگ برخیزند ولی اکنون که گوشهگیري و بیطرفی را انتخاب کرده و جانب صلح و
سلم را برگزیدهاند هرگز روا نیست که دست مسلمانان بسوي آنان دراز گردد آري اسلام به همان اندازه که صلح منافقانه را طرد
میکند از صلح خالصانه استقبال بعمل میآورد و با گشادهرویی آن را میپذیرد و اجازه هیچگونه تعدي و تجاوز نمیدهد. أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص: 60
ضمنا وقتی که مفاد اینگونه آیات را ملاحظه میکنید روشن میشود که تمام جنگهاي پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم با
کفار دفاعی بوده است زیرا یا کفار حمله به اسلام میکردند یا با محاربین همدست میشدند لذا پیغمبر اکرم در مقام دفع آنها
مجاهده میفرموده و اعتراضیکه یهود و نصاري به اسلام دارند و میگویند که اسلام با سر نیزه پیشرفت کرد بسیار واهی و افتراء
محض است ثانیا اصل حکمت جهاد مثل مرضی است که در عضوي از بدن پیدا شود و موجب سرایت بسایر اعضاء گردد طبیب
دانشمند ابتداء در مقام معالجه بر میآید و اگر قابل معالجه نباشد آن عضو را قطع میکند تا بسایر اعضاء سرایت نکند همینطور
انبیاء که اطباء روحانی هستند خداوند آنها را فرستاده تا امراض روحی از اخلاق رذیله و اعمال سیئه جامعه را معالجه نمایند و اعظم
امراض روحی شرك و کفر است و مرضی است که به سایر اعضاء جامعه سرایت میکند بنابراین انبیاء موظفند در مقام معالجه
جامعه برآیند و افراد جامعه را با دعوت به ایمان با منطق صحیح و قول لین و براهین عقلیه و اقامه معجزات و حسن اخلاق معالجه
نمایند و اگر عناد و عصبیت و حب جاه و مقام و کبر و نخوت مانع آنان گردید تا از معالجه مأیوس شدند ناچار باید این عضو فاسد
را قطع کنند تا به سایر اعضاء سرایت نکند این است فلسفه جهاد با کفار و مشرکین.
قوله تعالی سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ.
این آیه از جریان قبائل و اقوامی خبر داده که غرض آنان از قبول اسلام نفاق و ایمن داشتن خود از تعرض مسلمانان است این گروه
وقتی با مسلمانان آمیزش دادند با ایشان تظاهر به دوستی میکنند و چون پیش قوم خود باز میگردند حقیقت نیات خود را آشکار
میسازند تا از هر دو طرف آسوده خاطر باشند و در اینجا و آنجا به اغراض و منافع خصوصی خویش دسترسی داشته باشند این
صفحه 57 از 272
دسته دسته خطرناکی است که اعتماد به آن نشاید و از لحاظ دلیل بیطرفی با دسته دوم ص: 61
که دچار حرج شده و با نیت خالص و احساس پاك و درست از جنگ با هر دو طرف دست کشیده و گوشه گرفتهاند تفاوت دارند
این دسته هر وقت که به زمین کفر باز میگردد و اسلامی که به آن تظاهر دارد مورد آزمایش قرار میگیرد به سختی در هاویۀ کفر
و فتنه سقوط میکند این باید لااقل چنان باشد که از مسلمانان کناره گیرند و با آنان جنگ نکنند و با کمال صراحت بیطرفی و
صلحطلبی خود را آشکار سازند و اگر چنین نباشد خطري هستند که باید ریشه آن کنده شود و مسلمانان نباید به آنان اجازه دهند
که دزدانه در میان صفوف ایشان نفوذ کنند و هر کجا یکی از آنان را یافتند بکشند و از شر او ایمن بمانند و به این ترتیب است که
در برابر این گروه خطرناك که هیچ امنیتی از جانب آنان متصور نیست دست مسلمانان باز است و میتوانند آنان را بکشند و از
صفحه روزگار بردارند تا از عواقب شوم وجود ایشان در امان باشند.
ص: 62
روایات .... ص : 62
1) خصال در ذیل آیه مبارکه مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَۀً حَسَنَۀً از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و )
آله و سلم فرمودند: هر کس امر بمعروف یا نهی از منکر یا دلالت بر خیر یا اشاره به آن نماید او شریک است در آن و هر کس امر
به فعل بدي نماید یا دلالت و اشاره به آن کند در آن شریک است.
2) جوامع از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده که آنحضرت فرمودند هر کس از براي برادر مسلمان خود در غیبت او دعا )
کند اجابت میشود و ملکی به او میگوید براي تو دو برابر اوست.
3) کافی از امام سجاد نقل نموده که آنحضرت فرمودند: وقتی ملائکه شنیدند که مؤمنی براي برادر خود در غیاب او دعا میکند و )
او را بخوبی یاد مینماید میگویند خوب برادري هستی تو براي برادرت زیرا او را بخیر دعا میکنی با آنکه او غایب است و یاد
مینمائی او را بخیر محققا خدا دو برابر آنچه که براي برادرت خواستی به تو عطا فرمود و ثنا کرد بر تو دو برابر آنچه تو براي او ثنا
گفتی اما وقتی شنیدند کسی برادر خود را به بدي و نفرین یاد میکند میگویند بد برادري هستی تو به عیوب خود واقف شو و خدا
را حمد کن که عیوب تو را مستور داشت و بازدار خود را از نقل عیوب و اسرار غیر و بدان که خدا به احوال بندگان خود داناتر از
توست.
4) تهذیب به سند خود از محمد بن مسلم نقل کرده که وي گفت بحضور امام محمد باقر علیه السلام وارد شدم در حالیکه نماز )
میخواند گفتم السلام ص: 63
علیک جواب فرمودند السلام علیک عرض کردم صبح شما بخیر حضرت جواب نفرمودند پس از اتمام نماز عرض کردم آیا در
حال نماز جواب سلام را باید گفت؟
حضرت فرمودند بلی مثل آنچه سلام گفته است.
5) مجمع البیان در ذیل آیه شریفه وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّۀٍ مینویسد: علی بن ابراهیم در تفسیر خود از صادقین علیهما السلام روایت )
کرده که مراد از تحیت در این آیه هم سلام و هم نیکیهاي دیگر است.
6) کافی به اسناد خود از سکونی روایت کرده که گفت رسول خدا فرمودند سلام مستحب است ولی جوابش واجب. )
7) ابن بابویه از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که آنحضرت در ذیل آیه: وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها فرمودند: )
اگر یکی از شما عطسه نموده و گفتند یرحمکم اللّه به او جواب بگوید یغفر اللّه لکم و یرحمکم اللّه سپس آیه مذکور را تلاوت
فرمود:
صفحه 58 از 272
8) کافی به سند خود از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمودند: اگر کسی پیش از آنکه سلام کند سخن )
گفته و سؤالی نماید جوابش را ندهید.
9) کافی به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که فرمودند: بخیل کسی است که در سلام دادن بخل کند. )
10 ) کافی باسناد خود از جراح مدائنی از ابی عبد اللّه علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: باید کوچک بر بزرگ و )
کسیکه راه میرود بر آنکه نشسته و افراد کم بر افراد زیاد سلام کنند.
11 ) کافی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که فرمودند: )
موقعیکه جماعتی به جماعت دیگر عبور کردند کافی است که یک نفر از آنان ص: 64
سلام کند. وقتی که بر یک قوم که بحال جماعت باشند سلام کردند کافی است که یکی از آنان جواب گوید.
12 ) کافی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: تحیت کامل براي کسانیکه در شهر هستند این )
است که بیکدیگر دست دهند و تحیت کامل براي مسافر معانقه است.
13 ) کافی از امام محمد باقر علیه السلام روایت نموده که فرمودند: )
امیر المؤمنین علی علیه السلام بقومی مرور کرد و سلام فرمود آنها جواب گفتند علیک السلام و رحمۀ اللّه و برکاته و مغفرته و
رضوانه حضرت فرمودند زیاده از آنچه ملائکه به پدر ما ابراهیم علیه السلام گفتند براي ما نگوئید آنها گفتند و رحمۀ اللّه و برکاته
علیکم اهل البیت.
روایت شده که مردي به پیغمبر اکرم گفت السلام علیک حضرت فرمودند: و علیک السلام و رحمۀ اللّه دیگري گفت السلام علیک
و رحمۀ اللّه حضرت فرمود: و علیک السلام و رحمۀ اللّه و برکاته دیگري عرض کرد السلام علیک و رحمۀ اللّه و برکاته حضرت
فرمودند: و علیک آنشخص عرض کرد جواب مرا ناقص فرمودي پس حکم خدا چه شد و آیه وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّۀٍ را تلاوت نمود
حضرت فرمود تو فضیلتی را وانگذاشتی من هم رد بمثل نمودم.
15 ) در کافی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: کسیکه بگوید: السلام علیک ده حسنه دارد و )
کسیکه بگوید سلام علیکم و رحمۀ اللّه بیست حسنه دارد و کسیکه بگوید السلام علیکم و رحمۀ اللّه و برکاته سی حسنه دارد.
16 ) کافی در ذیل آیه وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که فرمودند شیاطین انسی حیله و )
مکر و خدعه ص: 65
میکنند و وسوسه دارند بعضی از آنها با بعضی میخواهند اگر بتوانند اهل حق را از کرامت الهی که نصرت این است و مخصوص
به ایشان شده محروم نمایند تا آنها هم مثل خودشان در شک و انکار و تکذیب باشند و فضیلتی براي اهل حق بر اعداء اللّه نباشند
چنانکه خداوند متعال در آیه مزبور وصف فرموده است.
17 ) مجمع البیان مینویسد: از ابی جعفر روایت شده که فرمودند مراد از قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ هلال بن عویمر السلمی است وي )
از طرف قوم خود با پیغمبر اکرم علیه السلام پیمان بست و در پیمان خود گفت پیمان میبندیم که اي محمد صلی اللّه علیه و آله و
سلم هر کس از شما پیش ما آمد به او ظلم نکنیم و شما هم بکسانیکه پیش شما میآیند ظلم نکنید خداوند نهی فرمود از اینکه به
افرادیکه با آنان پیمان بستهاند تعرض کنند.
ص: 66
تجزیه و ترکیب .... ص : 66
قوله تعالی اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ.
صفحه 59 از 272
کلمه اللّه مبتدا و کلمه لا نفی جنس کلمه اله اسم آن و خبرش که کلمه موجود میباشد محذوف است و جمله خبر است براي کلمه
اللّه و حرف لام که در کلمه لیجمعنکم میباشد جواب قسم محذوف است که کلمه و اللّه باشد و جمله به اینصورت در میآید و
اللّه لیجمعنکم کلمه حدیثا تمییز است.
قوله تعالی فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ.
فاء در کلمه فما تفریع بر آیات گذشته و کلمه ما استفهام انکاري میباشد کلمه لکم متعلق به کلمه حصل که محذوف میباشد.
کلمه فئتین حال است و جمله و اللّه ارکسهم حال است براي منافقین- کلمه من شرطیۀ و مبتداء و خبر آن جمله جواب شرط است.
کلمه لو در جمله ودوا لو تکفرون مصدریه و مصدري که از آن بوجود میآید مفعول کلمه ودوا میباشد.
جمله محلا منصوب و حال است براي واو کلمه جاءوکم و بنا بنوشته برخی از مفسرین کلمه قد Ơ قوله تعالی حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ اي
نیز در اینجا مقدر است زیرا فعل ماضی وقتی میتواند حال واقع شود که همراه آن حرف قد باشد براي اینکه این حرف فعل ماضی
را به حال نزدیک میسازد و ممکن است این جمله محلا منصوب و صفت باشد براي موصوفی محذوف که حال بوده است.
کلمه لو در لو شاء اللّه امتناعی و شرطی و لامیکه در جمله: لسلطهم ص: 67
میباشد جواب آن است و همینطور است در کلمه فلقاتلوکم.
کلمه کلما در جمله کلما ردوا الی الفتنۀ بنابر اینکه ظرف است منصوب میباشد و کلمه اولئکم از دو کلمه ترکیب شده است.
1) کلمه اولاء که اسم اشاره میباشد. )
2) کلمه کم که بر جمع مذکر مخاطب دلالت دارد و این کاف که براي مخاطب بکار میرود براي مذکر و مؤنث و مفرد و تثنیه )
آنها نیز استعمال میشود.
ص: